با تصاحب غرب، محمدرضا شاه در دهه 1950 به یک خودکامه تبدیل شد. در سال 1963، آیت الله روح الله خمینی که بعدها به چهره هویت ساز انقلاب اسلامی تبدیل شد، برای اولین بار فعالیت سیاسی کرد. مونیکا گرونکه وقایع را خلاصه می کند. نویسنده مونیکا گرونکه
در طول جنگ جهانی دوم، نیروهای بریتانیا و شوروی در اوت 1941 به ایران حمله کردند. در نتیجه رضا شاه که در سال 1925 سلسله پهلوی را تأسیس کرده بود، در 16 سپتامبر 1941 مجبور به کنارهگیری شد و به آفریقای جنوبی اخراج شد. در سال 1944 درگذشت. با تأیید قدرت های اشغالگر، بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی، پسرش محمدرضا (1919-1980) که با متفقین همکاری می کرد و متحد آنها محسوب می شد، جانشین وی شد. حکومت محمدرضا تا پایان اشغال در سال 1946 واقعاً مستقل نشد.
در آن زمان به نظر می رسد شاه جدید درباره آینده سیاسی ایران بلاتکلیف بوده است. مجلس تصویری ناامیدکننده ارائه کرد: در زمان پدرش رضاشاه، تنها یک کارکرد نمادین داشت. اکنون دوباره وارد دعوای درون حزبی شد و عملاً خود را ناتوان از اقدام کرد. در سال 1949، سوءقصد به محمدرضا شکست خورد. حزب کمونیست توده ("حزب مردم") که در سال 1941 تأسیس شد، متهم به این جنایت شد و متعاقبا ممنوع شد. هم بی کفایتی مجلس و هم ترور احتمالاً شاه را به این نتیجه رساند که دولت نمی تواند با ابزارهای دموکراتیک اداره شود. در نتیجه محمدرضا دو هدف را دنبال میکرد: اول اینکه سلسلهاش را با وارث تاج و تختی که پس از دو طلاق از همسر سومش به دنیا آمده بود، تضمین کند، و دوم، گسترش اختیارات خود به هزینه مجلس.
کودتا علیه مصدق
در اوایل سال 1949، شاه با اصلاح قانون اساسی به خود اجازه انحلال مجلس را داده بود. در همان سال، یک مجلس علیا ایجاد شد که با کمک 60 عضو خود او خود را منصوب کرد. با این حال، با انتخاب رهبر اتحاد حزب جبهه ملی، محمد مصدق (1880-1967) به عنوان نخست وزیر، به زودی درگیری با شاه به وجود آمد. مصدق در 10 اردیبهشت 1330 برای نگه داشتن پول نفت در کشور، ملی شدن صنعت نفت ایران را اعلام کرد. نتیجه تحریم ایران توسط تقریبا تمامی شرکت های نفتی بین المللی و بحران مالی در کشور بود. با این وجود، پارلمان به مدت دوازده ماه به او اختیارات ویژه ای داد.
مصدق با مسلح شدن به این قدرت ها دستور اصلاحات ارضی را صادر کرد که بر اراضی موروثی شاه که اکنون تحت کنترل عمومی قرار گرفته بودند نیز تأثیر گذاشت. بودجه دربار قطع شد و شاه از مذاکره مستقیم با دیپلمات های خارجی منع شد. اکنون چنین تماس هایی صرفاً تحت صلاحیت وزارت خارجه قرار می گیرد. پس از تلاش نافرجام محمدرضا شاه برای برکناری مصدق از قدرت و درگیری متعاقب آن بین هواداران دو مخالف، شاه به خارج از کشور گریخت. در 28 مرداد 1332، عناصر ارتش ایران با کمک ایالات متحده آمریکا. اطلاعات، سیا، یک کودتای موفقیت آمیز انجام داد: ایالات متحده از نزدیک شدن مصدق با شوروی می ترسید. مصدق تسلیم حکومت جدید ایران شد و شاه از تبعید بازگشت.
حال باید دید که آیا این آخرین فرصت برای ایران برای داشتن یک دولت لیبرال و مشروعیت مجلس، همانطور که گهگاه در میان کارشناسان گفته می شود یا خیر بود یا خیر. برای بسیاری از ایرانیان، به هر حال، از آن زمان به بعد مشخص شده است که همه تصمیمات مهم سیاسی در ایران ظاهراً توسط کشورهای خارجی گرفته شده است. این تا انقلاب 1979 صادق بود.
نکته قابل توجه این است که نخست وزیر جدید فضل الله زاهدی، ژنرالی بود که کودتا علیه مصدق را رهبری کرده بود. او در برابر هرگونه مخالفت احتمالی دست به اقدام شدید زد. برای شروع دوباره اقتصاد، کنسرسیومی متشکل از 9 شرکت نفتی بینالمللی در سال 1954 تشکیل شد که سود خود را با شرکت ملی نفت ایران (NIOC) تقسیم کردند. این درآمدها عمدتاً برای نوسازی و گسترش ارتش ایران - با حمایت ایالات متحده - استفاده شد. همچنین با کمک های خارجی، شاه سرویس مخفی مخفی خود، ساواک را که در سال 1957 شروع به کار کرد، تأسیس کرد.
محمدرضا شاه مستبد
در سالهای بعد تا سال 1962، تلاشهای نیمهدلانهای برای دموکراسیسازی به دلیل ایالات متحده انجام شد. فشار. در نهایت، شاه به یک حاکمیت قد علم کرد و ایران را به معنای خود مدرن کرد، که اساساً به معنای همسویی با «غرب»، یعنی با اروپا و آمریکا بود. از این نقطه به بعد، محمدرضا زمانی که منظور برنامه توسعه خود از جمله اصلاحات ارضی – در نهایت ناموفق – بود، از «انقلاب سفید» صحبت کرد. شورش های اواسط سال 1963 که به طرز وحشیانه ای سرکوب شد.
رهبران مذهبی کشور، روحانیت شیعه، برای اولین بار نقش رهبری را در این شورش ها ایفا کردند. بالاتر از همه، روحانیون از از دست دادن زمین های خود، گسترش برنامه ریزی شده آموزش سکولار در میان جمعیت روستایی و ایجاد حق رأی برای زنان می ترسیدند.
به همین ترتیب، برای اولین بار، مهمترین شخصیت سیاسی در آینده فعال شد: آیت الله («نشانه خدا»، عنوان والای مذهبی) روح الله خمینی (1902-1989). پس از توصیه شاه به روحانیت به عنوان مرتجعین، انگلهای مردم و عوامل انگلیس، خمینی در واکنش تند پاسخ داد. پس از گذراندن دو دوره کوتاه زندان، در سال 1964 مجبور به تبعید به ترکیه شد. از آنجا بلافاصله به نجف عراق رفت، همانطور که بسیاری از روحانیون مخالف قبل از او انجام داده بودند. نجف یکی از اماکن مقدس شیعیان است. در مهر 1357، خمینی به درخواست شاه از عراق اخراج شد و به نوفل لو شاتو نزدیک پاریس رفت و از آنجا به مبارزه با شاه ادامه داد. نوارهای صوتی سخنرانیها و خطبههای خمینی که خواستار سرنگونی شاه بودند، در تعداد زیادی در کنار اعلامیههایی با همین محتوا در ایران دست به دست میشد.
به نظر می رسد که دولت و سرویس اطلاعاتی در ابتدا اهمیت این رویدادها را اشتباه ارزیابی کرده اند. اگرچه ساواک روحانیون مخالف را نیز مورد آزار و اذیت قرار میداد، اما شبکهای از ارتباطات متشکل از مساجد و مدارس (مدارس قرآن)، محافل بحث مذهبی و انجمنهای مذهبی تشکیل شده بود.
نهضت انقلابی رشد می کند - پایان زمان شاه
آغاز واقعی انقلاب اسلامی را میتوان دقیقاً مشخص کرد: در 16 دی 1357 روزنامه اطلاعات تهران مقالهای در توهین گسترده به خمینی منتشر کرد. نویسنده که هویتش تا به امروز ناشناخته مانده است، احتمالاً از محافل عالی دولتی بوده است. تظاهرات و اعتراضات متعددی به راه افتاد که توسط پلیس خونین سرکوب شد. این اتفاقات بارها و بارها تکرار شد. نیروهای امنیتی توسط تعداد زیادی از معترضان از هر گرایش سیاسی کاملا غافلگیر شدند. در تظاهرات عمدتاً ساکنان روستایی فقیر که به دنبال شرایط زندگی بهتر به شهرها نقل مکان کرده بودند، شرکت داشتند. انقلاب ایران انقلاب شهرها به ویژه پایتخت بود. فقرا که ناموفق و ریشه کن شده بودند، به محافل مذهبی روی آوردند که به آنها احساس امنیت می داد. همین فقرا و محرومان بودند که خمینی از آنها به عنوان مستضعفین، «ضعیفان» یاد می کرد و به شدت بر آنها تکیه می کرد.
خود شاه دیگر سیاست منسجمی را در مواجهه با این حوادث دنبال نمی کرد. او مجدداً تقویم اسلامی را که در سال 1976 کنار گذاشته بود، به نفع تقویمی که به آغاز امپراتوری هخامنشی ایران باستان (550 پیش از میلاد) باز میگشت، معرفی کرد، زندانیان سیاسی را آزاد کرد و محدودیتهای موجود برای ورود ایرانیان مخالف به خارج از کشور را لغو کرد. هنگامی که محمدرضا شاه نیز در پایان سال 1978 در یک سخنرانی تلویزیونی اعتراف کرد که حکومتش تحت الشعاع فساد و ظلم قرار گرفته است، از مردم تقاضای بخشش کرد و انقلاب را تایید کرد، حتی ارتش که ممکن بود هنوز هم بتواند او را نجات دهد. حکومت، چه از نظر اخلاقی ناتوان از عمل. ترک خدمت افزایش یافت. اعضای اپوزیسیون از خارج به ایران رفتند. در 25 دی 1357 شاه ایران را ترک کرد و در 10 فوریه خمینی از پاریس به تهران پرواز کرد.
بازگشت آیت الله خمینی
اولین گام خمینی پس از ورود به ایران، انحلال دولت موقت بود که هنوز توسط شاه در زمان شاپور بختیار بر سر کار بود. او در 14 بهمن ماه مهندس مهدی بازرگان را که متمایل به مذهبی بود، به تشکیل حکومت انقلابی منصوب کرد. با انتخاب مهندس غیر روحانی، خمینی به محافل وسیعی در رهبری نظامی و اقتصادی که نگران بودند روحانیت شیعه قدرت را در دست بگیرد، اطمینان داد.
اما خمینی با مشکل بزرگتری روبرو بود: گروه های چپ در ایران، به ویژه مجاهدین خلق ("مجاهدین خلق") که از سال 1965 در قدرت بودند، نقش عمده ای در پیروزی انقلاب داشتند.
رهبر آنها مسعود رجوی خواستار اصلاحات عادلانه ارضی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان شد. سایر گروه های چپ از این هم فراتر رفتند و خواستار ملی شدن همه مزارع و اعدام مسئولین سابق شدند. برای خمینی که هدفش حکومت اسلامی بود، باید در این نقطه به نظر می رسید که انقلاب «او» در حال تبدیل شدن به یک مبارزه طبقاتی مارکسیستی است.
جمهوری اسلامی ایران - بر اساس قانون اساسی به تئوکراسی
از این رو، خمینی به خاطر ظواهر، با برخی مطالبات همراه شد و به طور فزاینده ای در سخنرانی های خود شعارهای رادیکالی که برای گروه های چپ آشنا به نظر می رسید، سر می داد. در همان زمان، روحانیون به استانها فرستاده شدند تا بین جمعیت فقیر روستایی، مستضعفین، پول توزیع کنند و بدین ترتیب با گروههای چپ به رقابت پرداختند و حداقل تا حدی نفوذ آنها را پس زدند. در پی این تمهیدات، خمینی دستور رفراندوم را برای 9 اسفند 1357 داد که در آن از مردم خواسته شد به نفع تأسیس جمهوری اسلامی رأی دهند، که بهطور پیشبینیشده به دلیل نداشتن گزینههای جایگزین، با اکثریت قاطع، رأی مثبت دادند.
جمهوری اسلامی به طور رسمی در اول فروردین 1358 اعلام شد و قانون اساسی مربوطه با همه پرسی در 2 دسامبر تصویب شد. این قانون اساسی توسط مجلس خبرگان که اکثر اعضای آن روحانی بودند تهیه شده بود. بر اساس این قانون اساسی، جمهوری اسلامی ایران حکومت دینی است، به این معنی که خداوند یا امام دوازدهم پنهان به عنوان نماینده او، تنها حاکم است. شیعه اثنی عشری از سال 1501 مذهب دولتی در ایران بوده است. اساس این آموزه امامت است که زنجیره مشخصی متشکل از دوازده امام، یعنی رهبران مشروع جامعه شیعه را در بر می گیرد. بر اساس آموزه شیعه اثنی عشری، امام دوازدهم نمرده، بلکه در گمنامی زندگی می کند. او یک شخصیت ناجی است که روزی باز خواهد گشت و پادشاهی عدل را بر روی زمین برقرار خواهد کرد.
تا زمان بازگشت امام دوازدهم، اصل به اصطلاح ولایت فقیه، «ولایت فقیه» که به طور برنامهریزی شده توسط خمینی در اوایل سال 1971 در کتاب حکمت اسلامی (حکومت اسلامی) تدوین شد. ) وارد عمل می شود. بر اساس این اصل، رهبری جامعه شیعه، در این مورد، حکومت، بر عهده رهبر دینی با نیابت امام غایب است.
این تلاقی نقش معاونت روحانیت با اعمال حاکمیت سیاسی واقعی در شیعه سنتی متصور نیست و مقام رهبری عالی معنوی و سیاسی در قد و قامت خمینی نیز متصور نیست. ایده شیعه فعال سیاسی جدید بود و اصولاً به روشنفکران ایرانی قرن بیستم بازمی گردد.
طبق قانون اساسی، به رهبر مذهبی اختیارات گسترده ای داده شد. او از جمله رهنمودهای سیاست خارجی را تعیین می کند، رهبری ارتش، سران بانفوذ سپاه پاسداران و اعضای شورای نگهبان را منصوب می کند. این شورای نگهبان مرکب از فقهای روحانی و سکولار، از جمله بر انطباق قوانین مجلس با اسلام نظارت دارد. شورا به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، نگرش دینی-اسلامی نامزدها را بررسی میکند که در صورت لزوم میتواند از پذیرش آنها خودداری کند. با لازم الاجرا شدن این قانون اساسی جمهوری اسلامی در آذر 1358 به واقعیت پیوست.
Translated with Google Translate